تفنگت را زمین بگذار. تفنگت را زمین بگذار؛ که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار. تفنگِ دستِ تو یعنی؛ زبانِ آتش و آهن. من امّا پیشِ این اهریمنی‌؛ ابزارِ بنیان کن، ندارم جز زبانِ دل. دلی لبریز از مهرِ تو؛ ای با دوستی، دشمن! زبانِ آتش و آهن؛ زبانِ خشم و خونریزی ست. زبانِ قهرِ چنگیزی ست. بیا… بنشین… بگو… بشنو. بگو… بشنو سخن؛ شاید فروغِ آدمیت راه در قلبِ تو بگشاید. فروغِ آدمیت؛ راه در قلبِ تو بگشاید. زبانِ ,زمین ,تفنگت ,بگو… بشنو ,زمین بگذار منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عرفان طب زن و شبهات خلقت انسان در اسلام حس درون خبار مهم روایت سینا فخری آشپزی خرید نرم افزار باشگاه مشتریان آموزش،پژوهش،مهندسی عمران طراحی سایت و سئو سایت